نمد و نمک، یک آتش‌بس موسیقایی

بحث و جدل در حیطه موسیقی امری طبیعی­‌ست. سخن به گزاف نگفته­‌ایم اگر بگوییم مباحثه و مجادله درباره­‌ی موضوعات مختلف موسیقایی قدمتی بس طولانی دارد و برخی از این مباحث حتی تاکنون هم ادامه دارد. قصد نگارنده هم تقبیح این عمل نیست. چه بسیار نتیجه­‌گیری های نظری و عملی­‌ای که از دل همین مباحثه‌ها بیرون آمده‌­اند. با این­حال، پر واضح است که مباحثه و مجادله موسیقایی همچون یک تیغ دولبه عمل می­کند. سویه‌­ی دیگر آن، وارد شدن به چرخه‌­ای بی­پایان از بگومگوهاست که قرار نیست به هیچ نتیجه­‌گیری مشخصی برسد؛ چرا که دو طرف بیشتر از آن­‌که با دیدی منطقی و علمی به بحث نگاه کنند، صرفا در پی اثبات حقانیت خود، آن­ هم به هر قیمتی که شده، هستند و حاصل این­ها هم هیچ نیست جز نیش و کنایه­‌ها و رنجیده‌­خاطرشدن­‌ها و فراهم کردن هیزمی آتش ادامه این بحث.

جامعه موسیقی کلاسیک ایرانی هم نه تنها از این بحث­ها مصون نیست که یکی از پراقبال‌­ترین جامعه­‌ها به این نوع مجادله­‌هاست. نقد این رفتار و ریشه‌­یابی آن حوصله­ای جدا می­‌طلبد و هدف این یادداشت هم نیست. موضوعی که این یادداشت اختصاصا قرار است به آن بپردازد بررسی یکی از مهم­ترین این مجادله‌­هاست: مجادله مضراب بی‌­نمد و بانمد در عرصه سنتورنوازی ایران.

شاید آتش این بحث باید همان ابتدا خاموش می‌­شد و کار اصلا به این جا نمی‌­رسید. بحثی که اساسا همین الان هم خیلی ساده، با حواله به سلیقه نوازنده­‌ها تمام­‌شدنی­‌ست. به هر روی در ادامه مرور کوتاهی خواهیم داشت که اصلا ماجرا چیست و از کجا آغاز شده است.

تصاویر باقی­‌مانده از نوازندگان سنتور و صفحات باقی‌­مانده از نوازندگان دوره قاجار و پهلوی اول، مشخصا: حبیب سماعی، حسن خان و علی اکبر شاهی، به وضوح نشان می‌دهد که ایشان، از مضراب­‌هایی با سری بدون پوشش نمددار، به سیاق عمده نوازندگان امروزی، استفاده می­‌کنند. طبیعتا، استفاده از این مضراب­‌ها باعث خواهد شد صدایی درخشان­تر و تیزتر از سنتور به دست آید. البته گویی از همان زمان هم گاهی اوقات به منظور کنترل صدای سنتور در هنگام تمرینات، حوله‌­ای روی آن کشیده می­شده‌­است.

استفاده از مضراب‌های سر لخت تا نسل شاگردان حبیب سماعی، از قبیل: قباد ظفر، مرتضی عبدالرسولی، نورعلی برومند، ابوالحسن صبا  و … هم ادامه داشته است. بر نگارنده مشخصا نیست دقیقا از کدام زمان، اما گویی اولین نوازنده‌­ای که مشخصا و به جرات می­‌توانیم بگوییم نوازندگی با مضراب­ نمددار را آغاز کرد استاد فرامرز پایور بوده است. پس از ایشان، استفاده از مضراب نمددار با اقبال بیشتری مواجه می­شود؛ تا جایی که تقریبا همه نوازندگان از این نوع مضراب استفاده می­کنند و تعداد نوازندگان[مطرح]ی که هنوز وفادار به مضراب­های بی­‌نمد باشند درصد کمی باشند.

با وجود آثاری چون به یاد سماعی، دستگاه همایون و تنها یک خاطره، روشن است که استاد پایور، خود نگاه ارزش‌گذارانه‌ای به مسئله تقابل این دو نوع مضراب نداشته‌­اند.جالب آن­که تصویری از مضراب که در کتاب دستور سنتور ایشان نیز استفاده شده تصویر یک مضراب ­بی‌­نمد است.

شکی نیست که نقطه شروع دعواها را باید از نسل بعد از ایشان جستجو کرد.؛ با این‌حال قصد نگارنده در اینجا، پیدا کردن نقطه شروع مجادلات هم نیست. چه اهمیتی دارد؟ از هر کجا که شروع شد با همکاری اکثریت ادامه پیدا کرد و به اینجا رسید.

در طول این سی چهل سال گذشته، آهسته آهسته بانمدها، صدای مضراب بی‌­نمد را گوش‌خراش و کنترل­‌نشده نامیدند، بی­‌نمدها در مقابل آن­ها را به تحریف صدای واقعی سنتور متهم کردند. بانمدها، مضراب بی­‌نمد را فراتر از یک نوع صدادهی، که نماینده یک تفکر موسیقایی دانستند و آن تفکر و نمایندگانش را هم به تحجر و گذشته­‌گرایی متهم کردند. بی­‌نمدها هم به ایشان برچسب غرب­‌زده و غیراصیل چسباندند. نمددارها، بدون داشتن یک پژوهش آکادمیک مشخص صدای مضراب بی­‌نمد را غیراستاندارد و غیرعلمی(!) نامیدند و بی­‌نمدها بدون پشتوانه تاریخی مشخص، ظهور مضراب نمددار را تحت­‌تاثیر غرب و ساز پیانو دانستند.

آتش از پایین دست شروع به گُر گرفتن می­‌کند و به بالادست می­رسد و وقتی به بالا رسید یعنی اوضاع چندان تعریفی ندارد. آتش مجادلات هم این­گونه است. این مجادلات همواره در سطوح پایین، یا باصطلاح هنرجویی، بوده و احتمالا همیشه هم حضور داشته باشد. اوضاع وقتی خطرناک می­شود که بالادستی‌­ها وارد این دعوا بشوند. مشخصا، وقتی که ردیف­‌دان و پژوهشگر مهم و بزرگی چون استاد مجید کیانی آشکارا مضراب با­‌نمد را محصول غرب‌زدگی و تحریف بداند و آشکارا معیار اصالت یا عدم اصالت موسیقی را  تنها جنس صدای مضراب آن برشمرد و آهنگساز و نوازنده بزرگی چون زنده‌­یاد استاد پرویز مشکاتیان، بی­‌محابا و گزنده، مضراب بی­‌نمد را بی­‌نمک بخواند و مضراب بانمد را بانمک! ناگفته پیداست که چنین نیش و کنایه‌هایی، چقدر زننده و به دور از شان اساتیدی‌ست که ما، هیچ‌کدام شکی در مقام هنری ایشان نداریم.

سطوح هنرجویی، مشخصا و بطور مستقیم تحت‌­تاثیر این اقوال و اظهارات قرار می­گیرند و بدین صورت اوضاع این جدال، حالا بدتر از قبل می­‌شود. حالا دو جناح، گویی نمایندگانی از میان بزرگان، به مثابه گلادیاتورهای میدان نبرد، برای خود دارند. حالا اینان آنان را تقبیح می­کنند و بالعکس. حالا کینه­‌ها به دل گرفته می­‌شود. حالا این یکی زشت است و آن یکی زیبا. حالا این یکی آن را در آزمون صلاحیت تدریس مردود می­‌کند. آن یکی هم در جواب، این یکی را در دانشگاه پاس نمی­کند و همان یکی، در فضای مجازی علیه آن یکی نفرت‌پراکنی می‌کند. حالا ماییم و بحث­‌های عجیب و دون شانی که دوست داریم تا ابد انرژی­مان را پای آن­‌ها تلف کنیم.

حال اما وقت یک یادداشت است که شاید بعد از این چندین دهه، نه متعلق به آن گروه باشد و نه این گروه. یک اعلان آتش­‌بس باشد برای هر دو گروه و دعوت به مصالحه و بازاندیشی در مورد مسائل.

روشن است که مضراب بی‌­نمد تنها یک طرز صداگرفتن از سنتور است. بخودی خود نه نماینده تفکری موسیقایی‌ست نه اختصاصا به گرایش موسیقایی خاصی تعلق دارد. صداگیری­‌ای درخشان و تیز است که هر نوازنده‌­ای بنا علاقه یا حتی موقعیت، می‌تواند مورد استفاده قرار بدهد یا ندهد. طبعا با توجه به سابقه تاریخی بیشتر، برای پژوهش برروی سبک‌­های نوازندگی قدیمی‌­تر گزینه مناسب‌­تری می­‌تواند باشد.

مضراب نمددار هم به همین شکل. صداگیری­‌ای لطیف­تر و نرم‌­تر است که هرکس در هر موقعیتی که دلش بخواهد می­تواند استفاده بکند. صرف استفاده از نمد در سر مضراب سنتور قطعا معیار کافی برای تشخیص اصالت یا عدم اصالت آن نیست. در شرایطی که اساسا ما سابقه استفاده از حوله برای تلطیف صدا در تاریخ سنتورنوازی ایران را داریم هم، استفاده از نمد را تحت­‌تاثیر پیانو دانستن(و نتیجتا آن را نوعی غرب‌زدگی دانستن) چندان درست به نظر نمی‌­رسد.

هیچ پژوهشی که با مدارکی مستدل و درست اثبات کند صدای یکی درست‌­تر(!) و علمی‌­تر(!) از آن یکی­‌ست در دست نیست. در این­جا هیچ چیز نیست جز سلیقه نوازنده که صدایی درخشان به کارش بیاید یا صدایی لطیف.

جامعه سنتورنوازی ایران از این بحث تراماتایز شده است. دیگر وقتی نام مضراب بی­‌نمد می‌آید، در ذهن آن نوازنده مضراب نمددار،معمولا، هزار نوع تحجر و گذشته­‌گرایی نقش می‌بندد. آن هنرجوی مضراب بی‌­نمد، اگر اجرایی با مضراب نمددار ببیند، اندیشه می‌­کند که نکند جذب جریان­‌های تحریفی و بی‌­اصالت شده باشد.

بدیهی­‌ست، سخن این یادداشت مطلق نیست. چه بسیار نوازندگانی که اسیر این بحث بی­‌انتها نشده­‌اند. چه بسیار که از ابتدا، دیدی روشن و بدون­ جهت­‌گیری غیرمنطقی داشته‌­اند و البته، چه بسیارتر هنرجو و نوازنده که هنوز اسیر این بحث هستند. مخاطب این یادداشت ایشان­ هستند. هدف این سطور، دعوت ایشان به یک آتش­‌بس است. دعوت به نقطه­‌ای برای اصلاح باورها، گفتگوی عقلانی، مطالعه تاریخی و دید غیرارزش­‌گذارانه به مسئله. موسیقی کلاسیک ایرانی، گردنه‌های های مهم­‌تری پیش رو دارد. اکنون دیگر باید و باید و باید، از این مباحث گذر کرد، به افق­‌های جدیدی نگریست و به مسائل مهم‌تری پرداخت.